میكند به نام علم شيمی ، علمی كه خواص تركيبات اجسام را نشان میدهد و
بشر را قادر میكند كه بتواند از عناصر ، تركيبات عجيبی بسازد مانند
دواها . علم پيشرفت میكند ، خواص تركيبات را طرح میكند . تا آنجا كه
حساب علم است ، ترقی و پيشروی است . آيا ما بايد با اين پيشروی علم
هماهنگی بكنيم ؟ بله بايد هماهنگی بكنيم . اما به مرحلهای میرسد كه
میبينيم علم در خدمت هوس افراد فاسدی قرار گرفت ، افرادی تحصيل كردند
، متخصص شيمی شدند و با خواص تركيب اشياء آشنا شدند ، علم بيچاره را
وسيلهای ساختند برای ساختن مادهای به نام " هروئين " كه پدر جد ترياك
است يعنی از هر جهت قدرتش چندين برابر ترياك است هم از لحاظ نشئهای
كه ايجاد میكند و هم از لحاظ خماری . عفيفترين زنهای دنيا اگر خدای
ناخواسته مبتلا به هروئين بشود ، در موقع احتياج حاضر است خود را تسليم
بكند و مقداری از آن را بگيرد . بلای بشريت است . آيا در ساختن هروئين
علم دخالت كرده است يا نه ؟ بله علم دخالت داشته است ، ولی علم آن را
نساخته است شهوت بشر آن را ساخته است ، هواپرستی بشر آن را ساخته است
. علم چراغ است در دست بشر . چراغ را در هر جا ببری و به هر راه ببری
همان جا و همان راه را روشن میكند . عمده اينست كه آنكه چراغ را در دست
دارد به كجا و به چه راهی برود . يك دكتر داروساز با خودش فكر میكند
حالا كه من تحصيلات عاليه داروسازی را انجام دادهام ، بجای اينكه يك
داروخانه باز كنم كه در آمدم فقط روزی پنجاه تا صد تومان باشد ، میآيم
هروئين میسازم كه بجای ماهی سه چهار هزار تومان ، بتوانم
در ماه بيست سی هزار تومان درآمد داشته باشم . آيا ما در اينجا میتوانيم
هروئين را محصول پيشرفت زمان بدانيم و بگوئيم اين [ ماده ] محصول قرن
است ، به نام مقتضيات زمان و پيشرفت زمان بايد هروئين بكشيم ؟ !
در اينجا اين دو استعدادی كه قرآن میگويد ، يكی تحت عنوان « انا عرضنا
الامانه »و ديگری تحت عنوان « انه كان ظلوما جهولا »با هم آميخته شده
است . استعداد ابتكار بشر با استعداد ظلم و ستمگری و جهل بشر اتحاد پيدا
كردهاند يعنی قدرت ستمگری بشر ، قدرت ابتكار بشر را در خدمت خود
گماشته است . محصول آنجائی كه قدرت ابتكار در خدمت قدرت شهوت قرار
میگيرد فيلمهای خانمان برانداز است ، هروئين است .
مثال ديگر عرض میكنم : " بزرگترين تعريفی كه برای اين قرن میكنند
اينست كه میگويند " قرن اتم " است . اما تا بشر رفت كه از نيروی اتم
كوچكترين استفاده را بكند ، قدرت طلبهای دنيا علما را وادار كردند كه از
اين نيرو " بمب " بسازند كه اين بمب وسيلهای در دست افراد جاه طلب
دنيا باشد تا هر كسی كه خواست نفس بكشد فورا او را تهديد كنند . آيا
میشود گفت چون اين بمب محصول كشف اتم است و محصول اين قرن است ، صلاح
بشريت است ، از مقتضيات زمان است ؟ اگر بايد با تمام مقتضيات زمان
هماهنگی كرد پس چرا تمام بشريت ناله میكند از اين " مسابقه تسليحاتی
" كه الان وجود دارد و تمام خيرخواهان بشر میگويند بيائيد تحريم بكنيم
اسلحه سازی را ، آنهم اينجور اسلحه را . پس چرا میگويند بيائيد با اينها
مبارزه بكنيم ؟ اين ، مسير علم هست اما نه علم آزاد . در اينجا نيز قدرت ابتكار بشر در
اختيار قدرت جاه طلبی بشر قرار گرفته است يعنی ابتكار ، اسير جاه طلبی
بشر شده است .
میگويند برای " انيشتين " در آمريكا جشنی گرفتند و دانشمندانی كه
حضور داشتند ، در فضائل اين مرد داد سخن دادند ، نوبت به خودش رسيد
گفت شما برای كسی داريد جشن میگيريد كه وسيله شد بمب اتم در دنيا
بسازند .
البته اين شخص كه اين كشف را كرد هيچوقت فكر نمیكرد و منظورش اين
نبود كه بمب اتم بسازند ، اين كشف را كرد كه اين نيرو در راه مصالح
بشريت به كار بيافتد اما قبل از اينكه او تكان بخورد ، روزولتها ،
استالينها ، خروشچفها ، آيزنهاورها ، چرچيلها ، اين جاه طلبهای دنيا
فورا از اين قدرت به نفع قدرت طلبی خودشان استفاده كردند .
آن كسی كه صنعت ضبط صوت را اختراع كرد ، هدفش اين بود كه درسهای
مفيدی داده میشود ، خطابهها و كنفرانسها داده میشود ، خوب است كه
وسيلهای باشد كه صوت را ضبط بكنند تا آن درسها و خطابهها در اين وسيله
ضبط بشود تا مردم بيشتر استفاده بكنند . ولی هنوز دو تا خطابه و كنفرانس
ضبط نشده بود ، هنوز دو تا درس ضبط نشده بود كه تصنيفهای شهوت انگيز
دنيا را پر كرد . اين چه بود ؟ نيروی شهوت پرستی بشر بود كه در كمين
است تا استفاده بكند و علم را در خدمت خودش قرار بدهد .
پس ، از اينجا ما میفهميم بشر همينجور كه پيشروی دارد ، انحراف هم
دارد . از قديم الايام اين مطلب را معلمين اخلاق
دنيا به ما گفتهاند كه علم در وجود يك فرد دليل نيست كه او را در طريق
مصالح بشريت گام بردارد ، ممكن است يك نفر عالم باشد ولی علمش در
خدمت شهوتش قرار بگيرد .
اميرالمؤمنين ( ع ) میفرمايد : من علم فراوانی دارم ولی افسوس افرادی
را پيدا نمیكنم كه به آنها تعليم بدهم ، بعد فرمود : بله ، افرادی را
پيدا میكنم ولی بعضی افراد را كه پيدا میكنم آدمهای سليم النفسی هستند
اما كودن میباشند ، نمیفهمند ، عوضی میفهمند ، بعضی ديگر ، افراد زيركی
هستند اما تا معلومات را از من فرا میگيرند آن را وسيله قرار میدهند
برای منافع مادی خودشان يعنی علم را وسيله هدفهای پست و پليد خودشان
قرار میدهند .
سنائی میگويد :
چو علم آموختی ، از حرص آنگه ترس كاندر شب چو دزدی با چراغ آيد
گزيدهتر برد كالا
اين بسيار حرف درستی است . يك فرد همينكه عالم شد كافی نيست كه
بگوئيم هركاری كه اين آدم میكند درست است . بايد ببينيم علم اين آدم
آزاد است يا اسير ؟ آيا علم اين آدم در راههائی كه عقل تصويب میكند به
كار میافتد يا در راه هدفهای ديگر ، و به تعبير اميرالمؤمنين « مستعملا
آله الدين للدنيا » ( 1 ) است .
اين در خصوص يك فرد است ، تا چه رسد به اجتماع كه
پاورقی :
1 - نهج البلاغه ، حكمت . 147
عدهای از علما و دانشمندان فعاليت میكنند اجتماع را به جلو میبرند و يك
عده مردم سود جو در كمين میباشند كه از كارهای اينها سوء استفاده بكنند .
پس اين مقياسی است كه ما میتوانيم به دست بياوريم راجع به تغييراتی
كه در روزگار پيدا میشود كه چه تغييرات ، تغييرات خوبی است و چه
تغييرات ، تغييرات بدی است ؟ با تغييراتی كه در ايجاد آن ولو علم هم
دخالتی داشته است اما علم در خدمت هوا و هوس بشر قرار گرفته است تا
اين تغييرات را ايجاد كرده نبايد هماهنگی نمود . هماهنگی كردن با اينها
مساوی با سقوط است .
اگر بگوئيد عصر ، عصر علم است میگوئيم بله عصر علم است اما آيا تمام
سرچشمههای وجود بشر غير از علم خشك شده است ، فقط عصر علم است ، بشر
فقط عالم است ، غير از علم نيروی ديگری در بشر وجود ندارد ؟ چرا .
اين نكته را توجه داشته باشيد : در هيچ دورهای به اندازه دوره ما "
علم " اسير و برده نشده است . اسم اين دوره را نبايد عصر علم گذاشت
بايد عصر بردگی علم گذاشت ، عصر اسارت علم ، يعنی عصری كه علم را آزاد
نمیگذارند . در تمام دورههای گذشته ، علم از اين دوره آزادتر بوده است .
در هيچ دورهای علم و عالم مثل امروز بدبخت و اسير و بيچاره نبوده است .
شما اگر درست دقت كرده باشيد میدانيد كه اگر عالمی پيدا بشود ، مثلا
يك مخترع و يا يك روانشناس بسيار ماهر ، تا پيدا شد فورا قدرتهای
سياسی او را در اختيار خودشان قرار میدهند
میگويند تو بيا علم خودت را در خدمت هدفهای ما قرار بده ، و چارهای هم
ندارد . بهترين مثلش دانشمندان اتم شناس هستند . از اينها بيچارهتر در
دنيا وجود ندارد . در هر جای دنيا كه يك دانشمند اتم شناس درجه اول
پيدا شد قدرتهای سياسی آمدند او را زندانی كردند برای اينكه علم را در
اختيار آنها قرار دهد و احيانا دشمن از آن استفاده نكند . يك برنامه
میدهند و میگويند روی اين برنامه بايد عمل بكنی و حق زندگی غير از اين را
نداری . دانشمندان درجه اول در هر كجای دنيا باشند اسراری از علوم طبيعی
میدانند كه ديگران نمیدانند . ممكن است در شوروی چندين نفر از اين
دانشمندان باشند ( كه كسی عدد آنها را هم نمیداند چون اينگونه افراد جزء
اسرارند ) . همين تعداد هم ممكن است در آمريكا باشد . برای هر يك از
اينها دهها نفر مأمور و مراقب وجود دارد كه اسرار را به ديگری تحويل
ندهند ، يا يك وقت ديگران اينها را ندزدند . از اينها بيچارهتر در دنيا
وجود ندارد يعنی اين آزادی كه ما و شما الان داريم آنها ندارند . حتی با
برادر خودش حق ندارد تماس بگيرد . چرا ؟ برای اينكه ممكن است يكوقت
او بخواهد به برادرش مقداری از اين اسرار را تحويل دهد و بعد برادر او
برود اين اسرار را در اختيار دولت ديگر بگذارد و آن دولت از اين لحاظ
با اين دولت برابر بشود .
پس اين چه عصر علمی است ؟ عصر علم هست اما نه عصر آزادی علم بلكه
عصر اسارت و بردگی علم ، عصر اينكه قدرت ديگری غير از قدرت علم بر
اجتماع بشر حكومت میكند و آن قدرت ، علما را به عنوان وسيله برای
هدفهای خودش استخدام
كرده است .
پس اگر ما بگوئيم با مقتضيات زمان نبايد به طور در بست هماهنگی كرد
، اين مخالفت با علم نيست ، بلكه به واسطه اين نكته است كه ما میدانيم
هنوز دورهای كه در آن دوره علم آزاد باشد ، عقل آزاد باشد ، دورهای كه
علم و عقل بر شهوات مردم ، بر جاه طلبيهای مردم حكومت بكند نيامده است
، يعنی هنوز عصری نيامده است كه " اينشتين " حاكم و آمر باشد و
روزولت مطيع و مأمور ، بلكه عكس است .
افلاطون نظريه معروفی دارد به نام نظريه " مدينه فاضله " . میگويد
دنيا آن روزی به سعادت نائل خواهد شد كه حكيمان زمامداران باشند و
زمامداران حكيمان ، تا وقتی كه حكيمان طبقهای هستند و زمامداران طبقهای
ديگر ، دنيا روی سعادت نخواهد ديد . ما مسلمانها بالاخص شيعيان میگوئيم
دوره سعادت بشر آن عصری است كه دوره عدل كامل است يعنی عصر ظهور حضرت
حجت ( عج ) ، آن دورهای كه اولين مشخصش اينست كه دوره حكومت عقل است
يعنی دورهای است كه در آن ، علم اسير و برده نيست .
اميرالمؤمنين ( ع ) تعبيری درباره آن عصر دارد كه میفرمايد :
« و يغبقون كأس الحكمه بعد الصبوح » ( 1 ) در آن عصر مردم صبحگاهان و
شامگاهان جامی كه مینوشند جام حكمت و معرفت است ، جز جام حكمت و
معرفت جام ديگری نمینوشند .
پاورقی :
1 - نهج البلاغه ، خطبه . 148
در كافی هست كه در عصر ظهور حضرت حجت ، خدا دست خود را بر سر افراد
بشر میگذارد و عقل مردم زياد میشود .
من شايد نتوانستم اين مطلب را آنجور كه دلم میخواست تقرير بكنم ولی
بدانيد كه به غلط میگوئيم عصر ، عصر علم است ، به غلط میگوئيم عصر ، عصر
عقل است ، به غلط میگوئيم عصر ، عصر فكر است ، برای اينكه در اين عصر
عقل آزادی ندارد ، علم و فكر آزادی ندارد ، هنوز دنيا دنيای شهوت است ،
هنوز دنيا دنيای جاه طلبی است .
در ماه گذشته كه به خوزستان رفته بودم در جشنی كه به مناسبت نيمه
شعبان برقرار شده بود گفتم اگر بخواهيد بفهميد عصر چه عصری است و بر
وجود بشر چه چيزی حكومت میكند ، وضع اين " بيتلها " را ببينيد ، چهار
تا آدم بی ارزش چه سروصدائی در دنيا راه انداختهاند . روزنامههای خودمان
نوشتند وقتی كه اينها به آمريكا رفتند تمام جريانهای سياسی را تحت
الشعاع قرار دادند . اين ، حكايت میكند از روحيه ملت آمريكا . " ويلسن
" نخست وزير انگلستان هم وارد شد و روزنامههای مهم مثل " نيويورك
تايمز " خبر ورود او را در چهار سطر نوشتند اما صفحاتی را اختصاص به
بيتلها دادند . آنقدر اينها در دنيا شهرت كسب كردهاند كه گفتند ما
امروز از عيسای مسيح معروفتريم . آيا اين موضوع از اين حكايت میكند كه
عصر ، عصر علم و عقل است ؟ گفتم معلوم میشود هنوز عصر ، عصر بيتلهاست
نه عصر ويلسن ، و گفتم تازه اگر عصر ويلسن هم بود چه بود ؟
پس ، از اينها ما نتيجه میگيريم كه هنوز نبايد جريانهائی را كه در
دنيا وجود دارد صد در صد تصديق بكنيم ، نبايد كلمه مقتضيات زمان ما را
فريب بدهد . هنوز خيلی فاصله دارد تا زمان به جائی برسد كه تمام
تغييراتش صحيح باشد . در همينجا به عرايض خودم خاتمه میدهم .
نظرات شما عزیزان: